قلم

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

قلم

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

این بار ،کمرم را شکست...
کی وقتِ شکستنِ اندیشه هایم میرسد...

در ضرورت توضیح
وبلاگی برای دست نوشته هایم در باب موضوعات ، مسائل و دیدگاههای مختلف اجتماع ،فرهنگ و سیاست

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم رب الشهداءوالصدیقین.

واقعا مرد بودند و هستند.نمیدانم توصیف کدامشان را بگویم؛مردان صاحب طریقت را یا رهروان راه طریقت را.به زعم من هر دو آنان مدعیان اصلی عشق اند در روز جزا.

بعد از امتحان، شور و هیجان  گرفته شده، به فضای دانشکده برگشت.تعداد کمی از دوستان در گوشه حیاط جمع شده بودند،انگار خبری بود؟!انگار قرار بود علَم بر زمین مانده ای را بردارند.گویی علَم شهدای راه عِلم بود.غنچه های باز نشده گل رز را داخل سنگربسیج این مجموعه می شد مشاهده کرد.گوشه ی حیاط را اختصاص داده بودند برای  فضاسازی و نماد سازی.دوستان هر چقدر سعی میکردند تا فضایی درست کنند که گویای عظمت لحظه ی شهادت شهید احمدی روشن باشد نمیتوانسند،چرا که واقعا سخت،سخت بود؛نمایاندن برگی از دفتر ارزنده تاریخ شهادت.کم کم موعد مقرّر فرا رسید،دوستان جمع شدن و با فریاد شعارهایی (مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل) طی طریق کردند به سوی محل شهادت شهیداحمدی روشن

کجایند آنانی که در خیال خود متوهم هستند که جبهه حق را پیروانی نیست؟ کجایند تا ببینند هر خونی که از ما ریخته می شود  دانه ایست بر دل زمین برای روییش گلستانی دیگر است؟کجاییند متوهّمانی که فکر میکنند راه علم را میتوانند چون شخص علم ترور کنند؟بیایند ببینند  که یک قطره خون  شهدای راه علم،خمیر مایه هزاران هزار،راه جدید است با هزاران گل لاله که در انتظار شهادتند.

اَدای احترام به شهید راه علم، با زیبایی های مخصوص به خودش به پایان رسید.به امید آنکه که راه ورسم این بزرگواران هر روز پر رنگ تر از قبل حفظ و ادامه داشته باشد.

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۳
قادر بخشی

هوای سرد را گرم کرده بودند با نفسهای مسیحایی‌شان.با ورودشان امید‌ بازگشته بود به  جسم خسته شده آیینه جادوی ایران. این بار،ذات سینما را در مردم جستجو کرده بودند آن هم از طرق خود مردم. سالن پر بود از کسانی که  عشق داشتند به سینمای دینی مردمی عمار. علاقه داشتم برنامه را  با تمام وجوه آشکاروپنهانش سراپا ببینم به همین سبب ایستاده نظاره گر رجز خوانی مردانی که ازقافله کربلای ایران جامانده بودند شدم. شاید اگرکسی که با دقّت به طراحی سن توجه میکرد،میتوانست لحظه‌های به اوج رسیدن انقلاب را درک و فهم کند.آری میتوانست  ببیند عکس رزمنده راه علم، شهید احمدی روشن را، می توانست ببیند تصویرسید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی را.مراسم برخلاف آنچه مقرّربود دیرتر ولی پرشورتر شروع شد.مجری جوانی که هدایت مراسم را بر عهده داشت،خوشامد گفت به لبیک گویان اًین عمار رهبری.باسخنرانی دبیر جشنواره نادرطالب زاده که جشنواره فیلم عمار را جشنواره ای مردمی خواند شوری در سالن ایجاد شد.گویی که حلقه گم شده  سینمای ایران دردو کلمه خلاصه می شد،سینمای دینی و مردمی . به دلیل پخش زنده جشنواره از شبکه رسمی صداو سیما مجری و جناب طالب زاده سخنانشان را کوتاه کردند تا بخش تقدیرهای جشنواره آغاز شود.بخش های تقدیری هرقسمت از جشنواره یک به یک انجام می شد که نوبت به تقدیر ازمادرانی که شهید دادند و شهید ماندند رسید.گرامیداشت به اینجا ختم نشد بلکه تقدیر از آنها آغازی بود برای پاسداشت از کسانی که استواری قلم و دوربینشان حکم افضلٌ من دماء شهدا را داشت.

 یک باره سالن با پیرزنی روبرو شد که در صفحات تاریخ جنگ پنهان مانده بود،خاله سکینه.پیرزنی که با  تمام توان خود برای رزمندگان جبهه نان می پخت.این بار،دستان مرد گونه خاله سکینه رسالتی دیگر داشت،رسالتی به گرمی انداختن آتشی در دل مسعود شجاعی،هنرمند کاریکاتوریست بنام کشور .تقدیرکه از اقای شجاعی با دستان پرتوان خاله سکینه به سرانجام رسید نوبت به پاسداشت ازمقام مسعود ده نمکی که دوربینش حکم اسلحه  جنگ نرم را دارد رسید .کسی که عدالت سرمشقش بود ولی اکنون میخواهند بی عدالتی انجام شده در حقش را به تصویر بکشند. بی عدالتی که در جامعه سینمایی کشور نسبت به ایشان و توان سینمایی ایشان انجام شده.تقدیر کننده دوم باز هم از مادران زمان جنگ بود .مادری به نام عصمت و از جنس عصمت توجه مخاطبان را به خود مشغول کرد. حاضران لقب ننه عصمت ایران را به وی هدیه کردند.وی از زمان جنگ تا همین یک سال پیش دستکش برای رزمنده های لب مرز می بافت که این بار دستکشی برای مسعود شجاعی وده نمکی بافته بود که دستانشان در راه به تصویر کشیدن هستهای موجود و بایدهای جامعه نلرزد. 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۶
قادر بخشی