قلم

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

قلم

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

این بار ،کمرم را شکست...
کی وقتِ شکستنِ اندیشه هایم میرسد...

در ضرورت توضیح
وبلاگی برای دست نوشته هایم در باب موضوعات ، مسائل و دیدگاههای مختلف اجتماع ،فرهنگ و سیاست

طبقه بندی موضوعی

  خدمت فضیلت است یا منصب؟!

تا بوده بر این بوده که مجلس عصاره فضایل ملت است نه جولان گاه کینه توزی ها و جناح بازی ها. آقایان تکلیفشان را مشخص کنند یا برای خدمت به مردم  وارد میدان شده اند یا برای تصاحب منصب.اگر برای خدمت است،ما خاموش، شما روشنمان کنید.اگر که نه  دیگر این همه هوچیگری چیست که صدایشان کر کرده است گوش ملت را. تمام کنید این همه هوچیگری ها را که اگر به قدرت برسم فلان کارو بهمان کار را میکنم. تا الان چه کار کرده ای که بعد از این  ادعای خدمت داری. ما که از خدمات شایان ذکر شما چیزی برای گفتن نداریم جز غارت و چپاول  خون ومال وایمان این ملت بزرگ.دیگر این سیاست ها  کهنه شده است.روشنمان کنید که نیتتان  خدمت است  یا منصب و تصاحب قدرت. ما با کسی صنمی نداریم یا آمده ای برای  کمک به احیای تفکر اسلام ناب محمدی یا برای کمک به فتنه گران ودشمنان قسم خورده این ملت.  در این معادله جناح اصول گرا یا اصلاح طلب نداریم یا حق هستی  یا باطل . اگر حقی به دیده ی منت رای میدهیم و از آن  طرف عملکرد میخواهیم یا که باطل که در این صورت اجازه نفس کشیدن نمیدهیم.در جنگ میان دو جناح حق و باطل فرصتی برای بچه بازی ها ی امثال شما نداریم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۷
قادر بخشی

 آیا باید کاری کرد؟؟؟

                آب در کوزه ما تشنه لبان گرد جهان می گردیم

گفتاری در باب آسیب شناسی فعالیت های فرهنگی

چند صباحی است که با سوالِ چرایی عدم نتیجه بخشی فعالیتهای فرهنگی درحوزههای مختلف دربین فعالان این عرصه روبروهستیم.بعد ازمدتها تامل درباب پاسخگویی وریشه یابی این آسیب ،جواب حاکی ازوجود حلقه ای مفقوده درجریان به ثمررسیدن این فعالیتهاست.

 

در حوزه های مختلف اجتماع وفرهنگی فعالیت های زیادی در جهت تقویت بنیه فرهنگی کشور انجام شده است.از هدف گذاری در بخشهای مختلف گرفته تا انجام فعالیتهایی درمسیرنیل به این اهداف. هدف و هدف گذاری در فعالیت های جمعی از اهمیت بالایی برخوردار است اما زمانی که در مورد فعالیت های فرهنگی سخن به میان می آید اهمیت این هدف گذاری دوچندان میشود.چرا که تعیین الویت و مشخص نمودن افق ها ،راه را برای اجرای طرحها وبرنامه ریزیها هموارتر میکند.

در علت یابی عدم نتیجه بخشی فعالیت هایی از جنس فرهنگی همیشه به وجود نوعی سردرگمی در اهداف وچگونگی انجام این فعالیت ها با استفاده از ابزاروامکانات برمیخوریم .

خب که چی؟چه نتیجه ای گرفتیم؟ 

معمولا گره موجود دراین نوع فعالیت ها زمانی خود را نشان میدهد که مجموعه بعد از اتمام و اجرای طرح های پیشنهادی خود با سوال خب که چی؟چه نتیجه ای گرفتیم؟یا ازاین دست روبرو میشنود که اغلب اوقات جواب منفی در نتیجه بخشی فعالیت ها داده میشود.اینجا لازم است گفته شود که برای علت یابی این سوال بایدبه مسیرپیدایش ایده فعالیت تا روند اجرایی رسیدن به هدف و نتیجه تمرکز کرد.

چه باید کرد؟

یا به زبان ساده تر چه کار بکنیم؟ یکی دیگر از علت هایی که سبب عدم نتیجه بخشی کارهای فرهنگی میشود این است که نیروهای این عرصه  نقطه شروع کار خود را چه باید کرد؟قرار میدهند.به این معنی که  لزوم شروع فعالیت خود رابر پایه جواب به سوال چه باید کرد؟قرارمیدهند، نه لزوم انجام کاز فرهنگی.

اصولا فعالین فرهنگی با آنکه از مبانی جامع وکامل عقیدتیِ برخوردار هستند همیشه سوال چه باید کرد؟ ذهنشان را درگیر میکند و با وجود محتوا از یک سو و ابزار و امکانات( کم یا زیاد) از سوی دیگر،ازمهارت تلفیق این دو عنصر ردر جهت رسیدن به هدف غافل می مانند. البته ناگفته نماند که تعریف نشدن اصول کار فرهنگی  که باعث مشخص نشدن هدف و به تبع آن عدم تشخیص هدف از نتیجه می شود، نیروهای فرهنگی را سرگردان و اندر خم  کوچه"چه باید کرد؟" قرار می دهد. مبانی و محتوایی  که از آن ها سخن رانده شد اصولی هستند که هدف را معلوم و کار را پرمحتواتر و نیل  به سوی آن اهداف را  مشخص تر میکند.

 

با اینکه لزوم پرسیدن سوال چه باید کرد  بر همگان  معلوم و مبرهن است ولی  آن چیزی که قابل توجه است این است که این سوال  از چه راههایی و بنا بر  چه نیازهایی مبنای عمل قرار میگیرد؟؟

با توجه به تجربه ها و گفت و شنود های انجام شده در میان فعّالان فرهنگی ریشه مشکل به آن جایی برمیگردد که با وجود آنکه کارهایی را ذیل پرچم فعالیت فرهنگی انجام میدهند( که البته  بر اساس پاسخ به سوال"چه باید کرد؟" هم صورت گرفته)ولی شاهد این هستیم که بُرد و تاثیرگذاری خاصی را در پی ندارد چرا که  از فکر مستقل و اندیشه تفکر اسلامی بهره مند نیستند

در اینجا به آن تفکری که انجام  فعالیت فرهنگی را الزامی می‌کند وباعث پنداشتن آن کار به عنوان نیاز لحظه است اشاره میکنم.

مقام معظم رهبری در بین دانشجویان دانشگاه شریف اینطور عنوان کرده اند:

"هر انسانی باید تلاش کند نیاز لحظه را بشناسد وآن را برآورده کند.اگر نیاز این لحظه تاریخ را نشناختید و آن را برآورده نکردید و فردا فهمیدید،کار از کار گذشته  و دیر شده است. مثل یک خط تولید که همینطور حرکت میکند و تکنسین ها و کارگران و مهندسان و متخصّصان در جای خودشان قرار گرفته اند.وقتی این ابزار جلوی شما میرسد،اگر کاری را که باید انجام دهید،انجام ندادید،دیگر از دست رفته است،ابزار بعدی یک چیز دیگر است.تاریخ ،زمان و نیازهای جامعه این طور است"

آیا باید کاری کرد؟

 با مبنا قرار دادن سخنان معظم له یکی از اصول کار فرهنگی که شاید به عنوان مهم ترین اصل هم باشد نیاز لحظه نام می گیرد. به تعبیر دیگر می توان گفت که باید یکی از مولفه‌های اصلی کار فرهنگی پرسیدن سوال"آیا باید کاری کرد؟" در بدو انجام تمام فعالیتها از خودمان باشد؟


اگر لزوم انجام کار فرهنگی بیان و آسیب شناسی آن کار صورت نگیرد آن کار به مثابه دویدن شخصی که هی میدود و به مقصد نمی رسد می‌ماند.
آیا باید کاری کرد

طبق گفته های بالاهیچ کسی با مجموعه ای  نمی تواند بدون  توجه  به نیاز لحظه و درک آن نیاز، کاری را انجام بدهد که تاثیرات همه جانبه در سطوح مختلف  فرهنگ  در جهت کمک به تحقق فرهنگ اسلامی، داشته باشد.

آیا باید کار کرد یا نه؟؟ فرمول ومعادله ای به مثابه یک فیلتر است که تمام افکار و ایده های نیروهای فرهنگی را پس از پاکسازی برای شناخت صحیح نیاز لحظه هدایت میکند.

در نتیجه  قبل از پرسیدن سوال" چه باید کرد" مجموعه های فرهنگی باید نیاز لحظه را بر اساس پاسخ به سوال"آیا باید کاری کرد" روشن کنند. در اینجاست که اگر نیاز لحظه مشخص شود حتی اگر ابزارو امکانات هم وجود نداشته باشد نیروها به خودی خود با اعتقاد به کار که زاده دغدغه و نیاز لحظه است، به هر عنوان و طریقی که شده در جهت اقدام برای تحقق عملی فکرو ایده های آن دغدغه قدم بر خواهند داشت. زیرا که مجموعه به الزام کار پی برده و بهترین راهبرد و کارآمد ترین روشها را انتخاب خواهند کرد.

ادامه دارد...

 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۲
قادر بخشی

تعریف کارناوال:                                 

 کارناوال به کاروان شادی گفته میشود که درزمان های مشخصی از سال با استفاده از لباس های مضحک ، نقاب و ماسک  برگزار میشود.در اصل کارناوال یک جشن مذهبی، در مذهب کاتلیک  قرون وسطی بوده است.هفته ای مقدس ، که قبل از روزه های (صیام ) 40 روزه  برگزار می شد.اما حالا صورت تکامل یافته کارناوال را از این منظرکه کارکرد رهایی از چهارچوب های تحمیل شده از سوی ساختاررا دارد میتوان مورد بررسی قرار داد

تاریخچه مفهوم کارناوال:

کارناوال از زمانی به صورت یک نظریه در آمد که میخائیل باختین فیلسوف روسی سعی در نقد آثار زیبا شناختی  داستایفسکی داشت.

برای درک مفهوم کارناوال از دیدگاه باختین لازم است که به مفاهیمی که منجر به بروز کارناوال شده است توجهی بیاندازیم.

*مفهموم اول باختین طرح ساختاری روانشناسی اوست.

بدین معنا که باختین سه مولفه را در ساختار روانی انسان مورد توجه قرار میدهد.مفاهیم «من برای خودم » « من برای دیگری  »  و« دیگری برای من».

من برای خودم در اندیشه باختین یک منبع غیر قابل اعتماد برای  تشخیص هویت شخصی است.

باختین به این اصل تکیه دارد که من برای دیگری است که انسان فهمی از هویت شخصی از خود پیدا میکند چرا که هویت را امتزاجی از  قضاوت هایی که دیگران در مورد من انجام میدهند میداند.در مقابل مفهموم دیگری در مقابل من را توضیح میدهد به این صورت که دیگران با  دریافت توصیفی که من از آنها دارم  به هویت خود پی می برند.

با ید به این نکته توجه داشت که باختین هویت را متعلق به فرد نمیداند بلکه هویت را مشترک بین انسان در نظر میگیرد.

*مفهوم خود پایان ناپذیر باختین

باختین به این اصل اعتقاد داشت که هر انسانی یک فرد ثابتی دارد که این فرد انسانی اش نمتواند به پایان برسد، شناخته یا طبقه بندی بشود.

در این مفهوم باختین سعی در تاکید به اندیشه مسیحیت و کانتی در مورد ارزش و ظرفیت بالقوه روح دارد.

*مفهوم سومی که نظریه پردار روسی از آن سخن میگوید و در تبیین نظریه کارناوالی او مآثر واقع شده است مفهوم چند آوایی است. 

قبلا آورده شد که باختین مفهوم کارناوال را در نقد زیبایی شناختی آثار داستایفسکی به کار برد.در همین راستا بود که باختین از آتار داستایوسکی به  مفهوم چند آوایی رسید. چند آوایی به معنای وجود چندین صدا است که فرد را جدا از دیگران باز نمایی میکند. در اصل مفهوم چند آوایی باختین به مفاهیم پایان ناپذیری و طرح روانی خود و دیگری مربوط است بدین معنا که پایان ناپذیری افراد است که چند اوایی را به وجود میاورد

*مفهوم کارناوال

باختین زمانی که میخواست مسایل داستان داستایفسکی را از زبان روسی به انگلیسی ترجمه کند  فصلی را در مورد مفهوم کارناوال به کتاب خود اضافه کرد.

در اندیشه باختین کارناوال مفهومی است که صداهای متمایز افراد(چند اوایی) به گوش میرسد ،رشد پیدا میکند و با همدیگر به کنش متقابل میپردازد است.کارناوال روش باختین برای توصیف چند اوایی داستایوسکی بود

ویژگی های کارناوال از نظر باختین

در معنای رایج امروزی  باختین کارناوال را به صورت یک پدیده ای در نظر داشت که  وابسته به جمع است به این صورت که افرادی که در کارناوال دیده میشوند یه انبوهه و ازدحام را شکل نمیدهند بلکه مردم در آن جمع به صورت یک کل از جامعه مد نظر است که رسالت به جنگ طلبیدن ساختار اجتماع را ائم از ساختار های اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی را بر عهده دارد.کارناوال در زمان فرهنگ رومی، کلیسایی و فئودالی که لحن جدی داشت صورت فعالیت اجتماعی خود را پیدا میکند.

مطابق دیدگاه باختین کارناوال:

 

1-وابسته به جمع است

2- همه در مدت زمان برپایی کارناوال برابرند

3- روابط بسته افراد طبقه بالا با افراد طبقه پایین ازاد می شود

4- به خاطر یگانگی زمان و مکان در کارناوال فرد احساس می کند که بخشی از جمع است

5- در کارناوال فرد ،خود بودن را کنار میگذارد و به جمع می پیوندد.

6-در کارناوال افراد با استفاده از لباس های سنتی ونقاب نوعی شورش بر علیه ساختار موجود به پا میکنند. که میتوان شورش ها و جنبش های اجتماعی از ویژگی های کارناوال به حساب آورد

7-مهمترین  ویژگی کارناوال خنده هست.خنده ای که هم خود فرد را هم ساختار اجتماعی را به سخره میگیرد.

8-در کارناوال افراد هم سوژه هستند هم ابژه.بدین معنا که افراد بر علیه ساختاری که خودشتان درست کرده اند میخندند و مسخره میکنند

9-کارناوال دارای یک دوسویگی هست بدین معنا که جدّیتی ندارد ولی از طرف دیگر با منطق و حقیقت ایدئولوژی موجود جامعه تقابل دارد

.

.

.

پس در کل میتوان کارناوال را اینگونه تعریف کرد :

کارناوال یک حرکت جمعی در تقابل  با فرهنگ رسمی است که با استفاده از فکاهی، خنده ، تمسخر و نقاب سعی در در هم شکستن فضای جدی جامعه را دارد 

خنده در کارناوال:

یکی از ویژگی های مهم کارناوال خنده هست. ولی با توجه به شکل خاص خنده ای که در کارناوال وجود دارد نمیتوان خنده به معنای رایج امروزی را خنده کارناوالی دانست.باید به این نکته  توجه داشت که خنده در کارناوال موضوعیتی ندارد این خنده دو سویه است وخنده کارناوالی خنده طنز آمیز با هجو آلوده نیست.

 

باختین در بررسی خنده کارناوالی نقش انتقادی جشن مردم را توضیح می دهد که از خود نیز در آن انتقاد می کنند و سرشتی نسبی دارد.خنده کارناوالی نیروی ویرانگر است که با چهار عامل مهم فرهنگ فئودالی به مخالفت بر می خیزد:

1- سنت را رد می کند و پیوستگی و آینده را برتر می شمارد:  به طور خلاصه انقلاب و دگرگونی و انقلاب مدام را مد نظر دارد.

2- در برابر ریاضت پیشگی معنوی سده میانه کارناوال زندگی جسم را به متن می آورد وحتی بر کارکردهای جنسی و دفع فضولات توسط تن ادمی نیز تاکید دارد(فرهنگ مسلط ریاضت پیشه و ائده آلیست است و هر چیز جسمانی را حذف می کند)

3-  جدیت فرهنگ  رسمی را با ریشخند و لوده بازی نفی می کند

       4- تقابل آخر رویارویی زندگی و مرگ است.کارناوال معاد اندیشی الهایات رسمی را بیگانه سازی می کند

همانطور که قبلا گفته شد که خنده رایج خنده کارناولی نسیت به منظور درک بیشتر این مبحث انواع خنده و نظریات مربوط به آن در ادامه می آورم

 

تصور عمومی مردم از خندیدن آن است که خنده تنها بیان لذت و نشان سر خوشی است.اما نظریه های مربوط به خنده این نگاه ساده انگارانه را کاملا رد می داند. در این میان به سه نظریه که از هم مهمتر و نزدیکتر به بحث ماست اشاره خواهیم کرد که بر خنده در تقابل با یک اتفاق یا اثر کمیک میان نهاده شده:

1- نظریه تفوق:که از زمان افلاطون تا قرن هیجدهم  عملا تنها نظریه در این حوزه بوده است.طبق این نظریه چیزی که هنگام خندیدن باعث لذت می شود احسای برتری ماست نسبت به دیگران یا به خویشتن های قبلی خودمان.در همین راستا توماس هابز احساسی را که در هنگام خندیدن به ما دست می دهد را «جلال نگهانی»می خواند و ال کاپ نویسنده «تمامی کمدی  ها را بر این مبنا استوار می داند که انسان از رفتار غیر بشری خود در حق انسانهای دیگر لذت می برد.» این نظریه از سه جهت بر نظریه کمدی تاثیر گذاشت و خیلی از رفتارهای موجود در یک اثر کمیک را توجیه پذیر کرد

اول اینکه  وجود شمار کثیری از شخصیتهایی را که از لحاظ جسمی و ذهنی و اخلاقی در مرتبه نازلی بودند خود بخود در یک اثر کمیک توضیح می دهد.از این منظر که آنها به این دلیل در یک کمدی وجود دارند که آنها را مسخره کنیم.

دوم  نقد اخلاقی بود که بر کمدی ساطع شد و آن این بود که کمدی تحقیر و توهین همنوع انسانی را در بین تماشاگران کمدی ترویج میدهد و این تا آنجا ریشه دارد که ارسطو می نویسد:شوخی نوعی از مسخره کردن است و قانون گذار نوعی از مسخره کردن را منع می کند- شاید بهتر بود قانون گذار انواع شوخی را هم منع می کرد و باز در همین راستا توماس هابز می نویسد:آنها که دارای کمترین عزت نفس هستند بیشتر به دیگران می خندند و این مقدار کم را با مقایسه خود با آدمهای فرو مایه حفظ می کنند

راه سوم که در واقع در مقابله راه دوم است و آن این است که در بربر اتهامی که راه دوم بر کمدی وارد می کند می ایستد و می گوید.کمدی به جای اینکه بر مخاطبان تاثیر بد بگذارد مخاطب اثر را به سمتی می برد که نه تنها رفتارهای آنها را الگو خود قرار نمی دهند بلکه به آنها به عنوان انسانهای مضحک می نگرند پس از آنها الگو برداری نمی کنند.

در قرن نوزدهم این نظریه توسط جرج مردیت و آنری برگسون مبانی این اعتقاد که نظریه تفوق کمی آموزش دهنده و انتقادی است را مستحکم تر می کند مردیت اعتقاد دارد کمدی لازمه تمدن است زیرا صورتی از عقل سلیم جویی و باعث طرد حماقت از جامعه می شود.

این نظریه که رویکردی کاملا سلطه گر در عرصه های مربوط به کمدی وخنده است به طرق مختلف مورد نقد قرار می گیرد

2- نظریه سازگاری:این نظریه می گوید درست که ما در کمدی به زشتی و حماقت می خندیم اما این خنده به این دلیل است که چون انها را با تصورات خود از انسان یکی نمی بینیم لذت می بریم و می خندیم. لازم نیست که خنده ای که سر می دهیم در خود احساسی منفی داشته باشد.این نظریه تاکید می کند با توجه به تجربه ی اکثر مردم از کمدی ها دارند صحیح نیست بگوییم که انها در دل خود شخصیتها را تحقیر می کنند یا نسبت به آنها احساس نفرت دارند یا به آنها بی احترامی می کنند. در ضمن این خنده ها را می توان در بستر سازگاری با شخصیتهای کمدی تعبیر کرد و خندیدن با آنها نه خندیدن به آنها. ما از ناسازگاری لذت می بریم همانگونه که خود شخصیتهای کمدی.در ضمن این نظریه اعتقاد دارد شخصیتهای کمدی گاهی به رفتارهایی دست می زنند که نه تنها از حماقت آنها ناشی نمی شود بلکه نشان از هوش و چالاکی و سیاست و حتی تفکرات شخصیتهای کمدی نشان دارد. که این مسئله در ذات شخصیتهای یک اثر کمدی نسبت به یک اثر تراژیک ریشه دارد. در واقع شخصیتهای تراژدی مستقیما با مشکلات دنیایی ربرو می شوند ولی شخصیتهای کمدی مشکلات را گاهی دور می زنند و غیر مسقیم انها را حل می کنند. شخصیت اصلی تراژدی نمونه کاملی از حضور خداگونگی در شخص اول روایت است و در کمدی شخصیت ها نمونه بارز انسانی با تمام کاستی ها و کمبودهایش. و بطور خلاصه تر تراژدی از ما می خواهد با زندگی جدی برخورد کنیم و به ذات الهی و شکست ناپذیری خود اطمینان کنیم اما کمدی می گوید باید به همه چیز خندید و با انسانیت و نقص های انسانی کنار آمد.

3- نظریه تسکین: این نظریه که اولین بار توسط آنتونی اشلی کوپر ریشه دارد که در جمله جالب می گوید:جان های آزاد  و طبیعی مردان هوشمند که در حبس یا سلطه باشند،راههای دیگری برای رهانیدن خود از قید و بند پیدا می کنند و با ادا در آوردن،سخریه و دلقک بازی به نحوی از تنگنای خود بیرون می آیند تا از کسانی که آنها را دچار محدودیت کرده اند انتقام بگیرند.

نظریات فروید نیز درباره خنده در همین راستا قرار می گیرد.فروید می گوید ما در سه موقعیت فکاهی ،شوخی و طنز ما از مقدار معینی از انرژی کمک می گیریم تا یک کار فکری انجام شود. اما معلوم می شود که آن کار فکری لازم نیست و لذا ان انرژی زاید است که ما آنرا بصورت خنده صرف می کنیم.

نظریات بالا نشان گر این است که خنده نیز دارای ریشه ها و فلسفه خاص خود است اما خنده از دیدگاه باختین واجد معنایی خاص است . باختین معتقد است که خنده در عصر مدرن تا حد یکی از ژانرهای نازل تقلیل یافته است و از سویی کارناوال نیز خود نوعی از تنزل یافتگی است. در کارناوال است که خنده که خود نیز ژانری نازل است از حاشیه به متن می اید و نسبت به سامانه نمادین و سلطه گر دهن کجی می کند. 

شخصیت های کارناوال نیز دچار همان عدم قطعیت هستند که در خود کارناوال موج می زند. در حالی که کارناوال به همان اندازه که نوعی دهن کجی به فرهنگ و نظام مسلط است و به همان اندازه هم نیست چون مانند یک نظم جدید قانونی بیرونی ارائه نمی دهد شخصیت های کارناوال  چون دلقکها نیز در میان مرز بین زندگی و هنر قرار می گیرند.تجربه هایی چون دیوانگی،وهیات ماسک که چهره را به جای انکه پنهان کند اشکار می کند همه نشان از دو سویگی و عدم قطعیت در کارناوال است.

کارناوال و سیاست

رابطه کارناوال با سیاست ار دو جهت حائز اهمیت است:

1-    در تقابل با سیاست

در تو ضیح مورد اول  اینکه کارناوال میکوشد تا با لوده بازی و فکاهی عناصری از عنصر اجتماع را  از قبیل فرهنگ رسمی و سیاست و ساختار موجود در جامعه را  به بازی بگیرد.کارناوال با استفاده از همین لوده بازی و تمسخر سعی در تقابل غیر مستقیم با سیاست دارد.

2- در جهت کمک به سیاست

در مورد اینکه کارناوال میتواند در جهت کمک به فرهنک و سیاست قدم بر دارد این نکته قابل تامل هست که بر اساس نظریه مارپیچ سکوت اگر کارناوال زمانی که در قالب سلیبرتیهای هنرمندان و ورزشکاران و... بروز پیدا کند میتواند در جهت بقای صدای غالب قدم بردارد به این صورت که شادی حاصل از کارناوال را در جهت مشروعیت بخشی به وضع موجود جامعه به کار ببندد ولی  اگر کارناوال به صورت هایی که قبلا اشاره شد ممثل جنبش ها و شورش ها ظاهر بشود ممکن  هست که بر علیه وضع موجود و سیاست قرار بگیرد

 

نتیجه گیری 

کارناوال نه امری خصوصی است  و نه کاری است که ویژگی آن به صرف مخالفت باشد.کارناوال را نباید به هیچ وجه رویدادی دانست که به طور رسمی مجاز دانسته شده یا صرفا مربوط به زمان تعطیلی است- و قابل تقلیل به گسستی از زندگی روزمره دانست.هر چند در دوران قرون وسطا مردم در روزهای معینی از سال اجازه داشتند که موقتا از نظم اجتماعی سر پیچی کنند.یعنی در آن روزها آئینی اجرا می کردند که در آن توده های با بدنهای زمخت و بی نظم خود جای هیئتهای نظم آفرین کلیسا و حکومت را می گرفتند.بنابراین بحث در مورد کارناوال به تمامی چیزهایی مربوط می شود که ماهیتی خارج ار رفتار موسوم و مورد پذیرش باشد و به همین دلیل هم هست که کارناوال جشنی نیست که نظام رایج زندگی روزمره را با سلسله مراتب قدرت ان و تضاد چشمگیرش میان دارا و ندار،تقویت کند.

کارناوال محصول نظام جدی رسمی و سلطه گر نیست بلکه بر عکس کارناوال یعنی مردم .حال نظام رسمی یک نظام کلیسایی باشد یا سلطنتی یا هرنظامی که نمایند نوع خاصی از قانون باشد.کارناوال به همین دلیل نه منظره ای برای تماشا بل برای قهقهه آنهاست. و به همین دلیل است که نمی توان نظریه ای مشخص درباره کارناوال داشت چون از یک قانون داخلی و مخالف با هر شکل نظم پیروی می کند. زیرا افراد کارناوال در عین حال هم بازیگرند و هم تماشاگر.چون خنده کارناوال در عین حالی که متوجه خود کسانی است که می خندند، افراد آن هم سوژه یا فاعل خنده اند و هم ابژه یا موضوع آن .این تناقض به درون هم رسوخ می کند و در عین حال هم می تواند مرگ را در بر گیرد و هم زندگی را. چون کارناوال همه چیز را نسبی می سازد . و این از ذات دوسویگی کارناوال است .کارناوال در زمینه ای خاص شاه و گدا والا و پست ،مقدس و نامقدس ،زندگی مرگ. را بهم پیوند می دهد و از همین منظر کارناوال را از شکلهای اساسی  حقیقت از هم پاشیده جهان می پندارند.

 

 

 


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۹
قادر بخشی

بسم رب الشهداءوالصدیقین.

واقعا مرد بودند و هستند.نمیدانم توصیف کدامشان را بگویم؛مردان صاحب طریقت را یا رهروان راه طریقت را.به زعم من هر دو آنان مدعیان اصلی عشق اند در روز جزا.

بعد از امتحان، شور و هیجان  گرفته شده، به فضای دانشکده برگشت.تعداد کمی از دوستان در گوشه حیاط جمع شده بودند،انگار خبری بود؟!انگار قرار بود علَم بر زمین مانده ای را بردارند.گویی علَم شهدای راه عِلم بود.غنچه های باز نشده گل رز را داخل سنگربسیج این مجموعه می شد مشاهده کرد.گوشه ی حیاط را اختصاص داده بودند برای  فضاسازی و نماد سازی.دوستان هر چقدر سعی میکردند تا فضایی درست کنند که گویای عظمت لحظه ی شهادت شهید احمدی روشن باشد نمیتوانسند،چرا که واقعا سخت،سخت بود؛نمایاندن برگی از دفتر ارزنده تاریخ شهادت.کم کم موعد مقرّر فرا رسید،دوستان جمع شدن و با فریاد شعارهایی (مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل) طی طریق کردند به سوی محل شهادت شهیداحمدی روشن

کجایند آنانی که در خیال خود متوهم هستند که جبهه حق را پیروانی نیست؟ کجایند تا ببینند هر خونی که از ما ریخته می شود  دانه ایست بر دل زمین برای روییش گلستانی دیگر است؟کجاییند متوهّمانی که فکر میکنند راه علم را میتوانند چون شخص علم ترور کنند؟بیایند ببینند  که یک قطره خون  شهدای راه علم،خمیر مایه هزاران هزار،راه جدید است با هزاران گل لاله که در انتظار شهادتند.

اَدای احترام به شهید راه علم، با زیبایی های مخصوص به خودش به پایان رسید.به امید آنکه که راه ورسم این بزرگواران هر روز پر رنگ تر از قبل حفظ و ادامه داشته باشد.

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۳
قادر بخشی

هوای سرد را گرم کرده بودند با نفسهای مسیحایی‌شان.با ورودشان امید‌ بازگشته بود به  جسم خسته شده آیینه جادوی ایران. این بار،ذات سینما را در مردم جستجو کرده بودند آن هم از طرق خود مردم. سالن پر بود از کسانی که  عشق داشتند به سینمای دینی مردمی عمار. علاقه داشتم برنامه را  با تمام وجوه آشکاروپنهانش سراپا ببینم به همین سبب ایستاده نظاره گر رجز خوانی مردانی که ازقافله کربلای ایران جامانده بودند شدم. شاید اگرکسی که با دقّت به طراحی سن توجه میکرد،میتوانست لحظه‌های به اوج رسیدن انقلاب را درک و فهم کند.آری میتوانست  ببیند عکس رزمنده راه علم، شهید احمدی روشن را، می توانست ببیند تصویرسید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی را.مراسم برخلاف آنچه مقرّربود دیرتر ولی پرشورتر شروع شد.مجری جوانی که هدایت مراسم را بر عهده داشت،خوشامد گفت به لبیک گویان اًین عمار رهبری.باسخنرانی دبیر جشنواره نادرطالب زاده که جشنواره فیلم عمار را جشنواره ای مردمی خواند شوری در سالن ایجاد شد.گویی که حلقه گم شده  سینمای ایران دردو کلمه خلاصه می شد،سینمای دینی و مردمی . به دلیل پخش زنده جشنواره از شبکه رسمی صداو سیما مجری و جناب طالب زاده سخنانشان را کوتاه کردند تا بخش تقدیرهای جشنواره آغاز شود.بخش های تقدیری هرقسمت از جشنواره یک به یک انجام می شد که نوبت به تقدیر ازمادرانی که شهید دادند و شهید ماندند رسید.گرامیداشت به اینجا ختم نشد بلکه تقدیر از آنها آغازی بود برای پاسداشت از کسانی که استواری قلم و دوربینشان حکم افضلٌ من دماء شهدا را داشت.

 یک باره سالن با پیرزنی روبرو شد که در صفحات تاریخ جنگ پنهان مانده بود،خاله سکینه.پیرزنی که با  تمام توان خود برای رزمندگان جبهه نان می پخت.این بار،دستان مرد گونه خاله سکینه رسالتی دیگر داشت،رسالتی به گرمی انداختن آتشی در دل مسعود شجاعی،هنرمند کاریکاتوریست بنام کشور .تقدیرکه از اقای شجاعی با دستان پرتوان خاله سکینه به سرانجام رسید نوبت به پاسداشت ازمقام مسعود ده نمکی که دوربینش حکم اسلحه  جنگ نرم را دارد رسید .کسی که عدالت سرمشقش بود ولی اکنون میخواهند بی عدالتی انجام شده در حقش را به تصویر بکشند. بی عدالتی که در جامعه سینمایی کشور نسبت به ایشان و توان سینمایی ایشان انجام شده.تقدیر کننده دوم باز هم از مادران زمان جنگ بود .مادری به نام عصمت و از جنس عصمت توجه مخاطبان را به خود مشغول کرد. حاضران لقب ننه عصمت ایران را به وی هدیه کردند.وی از زمان جنگ تا همین یک سال پیش دستکش برای رزمنده های لب مرز می بافت که این بار دستکشی برای مسعود شجاعی وده نمکی بافته بود که دستانشان در راه به تصویر کشیدن هستهای موجود و بایدهای جامعه نلرزد. 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۶
قادر بخشی